زندگینامه شهید سرافراز عرصه امنیت استوار یکم سید سپهدار دیورخش
منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 894
:: کل نظرات : 1

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 2
:: تعداد اعضا : 24

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 15
:: باردید دیروز : 3
:: بازدید هفته : 18
:: بازدید ماه : 1215
:: بازدید سال : 4507
:: بازدید کلی : 104127
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
سه شنبه 7 / 4

 

 

برگی از همنشینان مهتاب  شهید دیورخش
در صبحگاه اولین روز تابستان سال 1358در خانه ای ساده ومحقردر روستای برم شیر ازتوابع سوق فرزندی گریه ی حضور سردادکه خانواده سیادت اوکه ازتبار امامزاده میرسالار(ع)بودند مسرور وشادان اورا به جمع خویش به نوازش پذیرفتند .پدرش که خودذاکر اهل بیت بودبه عشق عموی شهید سادات سپهدار کربلاحضرت ابوالفضل العباس(ع)نام اوراسپهدار نامید.سپهدار باصولت ورشادت هاشمی اش به سرعت به نونهالی برومند مبدل شد وهمزمان باسن 6سالگی اوخانواده به شهر سوق عزیمت نمودند اوبه همراه برادر بزرگترش الفبای مدرسه رادر مدرسه شهید باهنر سوق اموخت وتا پایان دوره راهنمایی را درمدرسه شهیدنواب صفوی گذراند وسپس به دبیرستان شهید رجایی سوق راه یافت وتا پایان دوره دبیرستان در رشته علوم تجربی دراین مکان تحصیل نمود سپهدار همراه باتحصیلات موفقخود ورزش ،هنروازهمه مهمترقران واذان رادربرنامه های فردی خود داشت اوبازیکن تیم هندبال مدرسه بود که به تیم منتخب شهرستان راه یافت ودر اذان وقرائت قران درمسابقات مختلف حائزمقام گردیدسپهدار مداحی ونوحه سرایی راباپدر زمزمه کرد تا اینکه خودیک مداح ونوحه سرا برای جدشهیدش اباعبدالله الحسین(ع)گردید.
بعدازپایان دوره دبیرستان باعشق وعلاقه وافری که به پوشیدن لباس سربازی وخدمت برای امنیت این خاک داشت باتشویق پدروبرادران به جمع سبز پوشان نیروی انتظامی پیوست ودرتاریخ 28فروردین 1377به پادگان اموزشی اصفهان واردشد وبعداز یکسال دوره درجه داری رابااموزش های متعدد به پایان رسانید ودر همان دوره خصوصیات وشایستگی های اوبرای برای فرماندهان ومربیانش محرزگردید به طوریکه در اولین ماموریت اورابه پلیس تهران بزرگ معرفی نمودند که دراسلام شهرتهران مشغول به خدمت شدکه در مدتی کوتاه کشفیاتی فراوانی داشت وی در ماموریت هایش به گونه ای درخشید که اورا به استان حساس ومرزی اذربایجان فرستادندودر پیرانشهر مشغول انجام وظیفه گردید وبعد از6ماه ماموریت به کلانتری واوان تهران بزرگ واز انجا به استان کهگلویه وبویراحمد برگشت
ودر پاسگاه گلوگاهی عبداللهی مشغول به پاسداری گردید ودر دفعات متعددکشفیاتی بزرگ از قاچاقچیان بدست اورد که موجب حیرت فرماندهان ورعب ووحشت در میان قاچاقچیان منطقه گردید .
سپهدار باوجود صلابت وجدیت که مصداق اشداء علی الکفاررحماء بینهم بودبادوستان وخانواده وبستگان دارای روحیه ای لطیف مهربان وخندان بود وهمین امر اورابه این واداشت که به نزدیکترین مکان خدمتی حساس در استان بکشاند –اوبه خانواده چنان علاقه داشت که ممکن نبود پدر کاری انجام دهد کشتی داشته باشد برداشتی کند وسپهدار در کنارش نباشد.
کم کم خانواده به فکر تزویج او افتادندواز خانواده ای اصیل ونجیب دختری باایمان وفداکار رابرای وی خواستگاری نمودند که بزودی مجلس عقد وعروسی راه افتاد وداماد سرباز سبزپوش ناجا بود که با متاهل شدن مسئولیت دیگری رانیز برعهده گرفت .پس از یکسال واندی ثمره ازدواج تولد فرزنددختری بود به نام رعنا که دردانه پدر مهربان بود که در هرروز چندین نوبت باتلفن صدای گریه ها وخنده های اورا می شنید .اکنون رعنا به سن سه سالگی رسید گویی سرنوشت برای سه ساله هاچیزی دیگر می خواهد روزی پدر در ماموریتی دلاورانه میزان 60 کیلو گرم تریاک رابا کمک یک سرباز از قاچاقچیان کشف وضبط می کند وانها راتحویل مقامات قضایی می دهد وبعدازان تهدیدهایی می شود چراکه سپهدار رشوه 30 میلیون تومانی انها رارد کرده بود.
دیگر پاسگاه عبداللهی برای قاچاقچیان واشرار کابوسی وحشتناک ووحشت زا شده بود تااینکه درروزی سرد وغروبی غم انگیز وافتخار امیزسپهدار ودیگر هم لباسانش در ایست وبازرسی به تعقیب یک خودرو مشکوک می روند که در درگیری با اشرار در منطقه چهاربیشه گچساران در کنار باغ وخانه ای نیم ساخته باشلیک ناجوانمردانه ای سروقامت سپهدار برزمین افتاد وبه جمع ابوالفضلیان مرید ولایت پیوست .ورعنای سه ساله رقیه وار بربالین پیکر پدر نشست وناله کرد وحنانه که دررحم مادر،پدر برایش نام انتخاب کرده بودهرگز گرمی دستان پدر رادرک نکرد وبعداز5ماه ازشهادت پدر متولد شد.
وشاید این زبان حال پدر باحنانه اش باشد
ای دختر عزیز وای طفل نادیده بابایم ،من به تاسی از مولایمان حسین(ع)وباهدف دفاع ازشرف وامنیت جان شیرینم رافداکردم تاتوونسلهای بعداز من بدانیدکه این نظام ارزشی باخون هزاران چون من ابیاری گشت تابرای نسلهای بعدباروری کندورسالت شما درهمه تاریخ بعدازماحفاظت وحراست ازکیان این نظام الهی است که ولایت فقیه شاکله اصلی ان است وهرچه ماداریم ازاسلام وولایت راستین است.حنانه بابا،جان خودت به همه هم سن وسالها وبزرگترهایت بگوکه مواظب دسیسه های شیاطین داخلی وخارجی باشند که هدف انها پایمال کردن خون پدرتوودیگر شهدااست .دعامی کنم که همیشه رهرو خوبی برای شهداباشی وهمواره اماده دفاع ومقاومت برای اسلام.انشا الله
مازنده به انیم که ارام نگیریم                                                   موجیم که اسودگی ما عدم ماست
روحش بااجداد طاهرینش محشور باد

 




:: بازدید از این مطلب : 1911
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
این وبلاگ برای معرفی طایفه سادات صحیح النسب میرسالاری طراحی گردید .در این وبلاگ اداب ورسوم ،مطالب تاریخی،معرفی شخصیت هاو...........می پردازیم
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
نظر سنجی

نظر شمادرباره هیئت امنای امامزاده میرسالار(ع)

پیوندهای روزانه